همواره آیین ها و ادیان مختلف با هدف همبستگی میان پیروان و هویت بخشی به جریان اجتماعی خود، ایامی را در سال مشخص کرده و پیروان خویش را ملزم به شرکت در این اجتماعات می کنند.
یکی از پیامدهای اینگونه تجمعات، نمود جهانی و به نوعی تبلیغ آن جریان اجتماعی است که معمولا در جامعه جهانی تاثیر گذار است. به فرموده مقام معظم رهبری خلا وجود اجتماعی عظیم و بین المللی در میان شیعیان را حضور میلیونی در ایام اربعین پر می کند.
کربلا می تواند«نماد» تبلور وحدت و بیعت با امام باشد که «نمود»ی جهانی خواهد داشت. شروع جاذبه مغناطیس حسینی در روز اربعین است، این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرنهای متمادی در دل من و شما هست.
پیاده به زیارت امام حسین(علیه السلام) رفتن موضوعیت دارد.
بنا به فرموده امام عسکری(ع)؛ یکی از نشانه های مومن-که در این روایت مقصود شیعه است-زیارت سیدالشهدا در روز اربعین می باشد.
زیارتی که با پای پیاده رفتنِ آن هم «موضوعیت» دارد. چرا که امام صادق(ع) به یکی از دوستان خود میفرماید: قبر حسین(ع) را زیارت کن و ترک مکن. پرسیدم: ثواب کسى که آن حضرت را زیارت کند چیست؟ حضرت فرمود: کسى که با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود خداوند به هر قدمى که برمیدارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو می فرماید و یک درجه مرتبه اش را بالا مى برد.
ایشان در جای دیگری می فرمایند: کسی که به قصد زیارت امام حسین(ع) از منزلش خارج شود اگر پیاده باشد، خداوند بابت هر قدمی که برای زیارت اباعبدالله بر میدارد، یک حسنه مینویسد و یک سیئه از او محو میکند. وقتی که به حرم میرسد، خداوند او را جزء صالحین برگزیده مینویسد. وقتی مناسک او تمام شد، خداوند نام او را جزء فائزین مینویسد. وقتی میخواهد بازگردد یک فرشتۀ الهی در مقابل او قرار میگیرد و میگوید: رسول خدا(ص) به شما سلام میرساند، و پیغام میدهد (مژده میدهد): عملت را از سر بگیر که تمام گناهان گذشتهات بخشیده شده است.
سابقه ای تاریخی سنت پیاده روی
از جهتی جریان پیاده روی برای زیارت سیدالشهدا در روز اربعین سابقه ای تاریخی نیز دارد؛ زیارت کربلا با پای پیاده در زمان «شیخ انصاری»[۴]رسم بوده است، اما در برههای از زمان به فراموشی سپرده میشود که در نهایت توسط «شیخ میرزا حسین نوری» دوباره احیا میشود.
ایشان آخرین بار در سال ۱۳۱۹ هجری با پای پیاده به زیارت حرم أباعبدالله حسین(ع) رفت. با اینکه زیارت سیدالشهدا(ع) در اکثر برهههای تاریخی به سختی انجام میشد و جان زائران در خطر بود، اما با این وجود زائران، عاشقانه خطرات را به جان میخریدند و به پابوسی امام حسین(ع) در روز اربعین نائل میشدند.
به همین منظور لینک دانلود 2 کلیپ بسیار زیبا رو براتون آماده کردم امیدوارم لذت ببرید.
کلیپ 1: حکومت مهدوی ، قیام حسینی
کلیپ 2: تونل نور حق
چ
مقدمه :
هولوکاست از دو واژه یونانی "Holos" به معنی "همه" و "Kaustos" در بعضی از متون به جای واژه Kaustos از واژه Kaiein استفاده شده است؛ به معنی سوزاندن و نابود کردن ترکیب یافته است. این واژه روی هم رفته به معنی همه سوزی است و در اصطلاح از آن به قربانی و یا قربانی بزرگ یاد میشود.
هالوکاست چیست؟
صهیونیستهای اسرائیل ناگهان ادعا کردند هیتلر شش میلیون یهودی را در جنگ جهانی دوم قربانی آتش انتقام خویش کرده. آنان میگفتند در اردوگاه معروف آشوویتس، هیتلر شش میلیون یهودی را با گاز زیکلون ب خفه کرده و بعد در کوره سوزانده است. تندروتر ها هم مدعی اند که در همین اردوگاه یهودیها را زنده زنده در کوره میسوزاندند. البته همه این شواهد وجود داشت. هم گاز زیکلون ب و هم کوره هایی بزرگ ( که البته مورد استفاده اش معلوم نیست) همگی در آشوویتس وجود داشتند. البته میتوانیم بگوییم که اگر هیتلر تمام جنگ را مشغول یهودی سوزی بوده فقط میتوانسته حدود ۵۰ هزار یهودی را بسوزاند.
تاریخچه یهود
نژاد این قوم به حضرت ابراهیم(ع) باز میگردد. وقتی حضرت ابراهیم(ع) با نمرود درگیر میشوند و ایشان را به «بابل»، یعنی غرب دجله، تبعید میکنند آن حضرت در یک فعالیت تبلیغی سیّار ابتدا به شمال عراق به سمت ترکیه میروند و بعداز آن به سمت فلسطین حرکت کرده و در ادامه راه به مصر و حجاز میروند و مجدداً به منطقة فلسطین باز میگردند و در همان جا مستقر میشوند.
در اینجا ایشان از خداوند متعال درخواست فرزند میکنند و خداوند به ایشان «اسماعیل» و «اسحاق» را عنایت میفرماید. آن حضرت، اسماعیل(ع) را به فرمان خدا به مکّه، در کنار خانه خدا، منتقل میکنند. امّا فرزند دیگرشان، اسحاق، در فلسطین باقی میماند و خداوند متعال فرزندی به نام «یعقوب» به او عطا میکند.
نام دیگر حضرت یعقوب(ع) «اسرائیل» است. در مورد معنای اسرائیل به زبان عبری و سریانی اختلاف است، ولی در روایات ما این کلمه «عبدالله» معنا شده است.
خداوند به حضرت یعقوب(ع) دوازده پسر عطا میفرماید و این دوازده پسر همان ابنای اسرائیل یا «بنی اسرائیل» هستند که یکی از ایشان یوسف است و دیگران، برادران او یعنی بنیامین، یهودا و ... که در طول تاریخ فرزندان و نوههای این بنی اسرائیل نژاد «یهود» را تشکیل میدهند. بنابراین نژاد یهود به حضرت یعقوب(ع) و ابراهیم(ع) باز میگردد و بنی اسرائیل پسر عموهای بنی هاشم و اجداد اولیه شان هستند و به همین دلیل در دین اسلام از اسحاق به عنوان آبای پیامبر یاد میشود؛ چون حضرت اسحاق(ع) عموی اجداد پیامبر است و در عربی از عمو هم به عنوان «أب» یاد میشود.
امّا مذهب یهود طبق ادعای خودشان، دین حضرت موسی(ع) است. ما وقتی نژاد این قوم را بررسی میکنیم باید نظری بر گردش مکانی نژاد این قوم نیز داشته باشیم؛ این قوم ابتدا در فلسطین بودند، در زمان حکومت حضرت یوسف(ع) در مصر، این خانواده یا مجموعه ای که برای گرفتن گندم به مصر آمده بودند توسط حضرت یوسف(ع) شناسایی میشوند و همة ایشان به مصر میآیند و در مصر میمانند. در مصر، ایشان، تبدیل به خاندان حکومتی میگردند؛ چون در مصر حضرت یوسف(ع) به حکومت میرسند و فرعون مصر میشوند. بنابراین جایگاهی در آن منطقه پیدا میکنند که بعداز حضرت یوسف(ع) این جایگاه را از دست میدهند ولی تا زمان حضرت موسی(ع) آنها همچنان ساکن در مصر باقی میمانند. حضرت موسی(ع) این مجموعه را که در آن زمان گسترش پیدا کرده بودند، به صحرای سینا منتقل میکنند و وقتی از صحرای سینا باز میگردند تا وارد فلسطین شوند، وارد فلسطین نمیشوند.
پایة دین یهود همان دین حضرت ابراهیم(ع) و بعد حضرت اسحاق(ع) و یعقوب(ع) است. وقتی هم به مصر میآیند تا زمان حضرت موسی(ع) نیز همان دین را حفظ میکنند. حضرت موسی(ع) تعالیمی با بیان جدید، که کاملاً نسبت به قبل متفاوت بوده، به ایشان .آموزش میدهد و تعالیم آن حضرت پایة مکتب ایشان است .
پیامبران یا قربانیان یهودیان
یهودیان پیامبران زیادی داشته اند ازجمله ( حضرات: موسی، نوح، ابراهیم، یوسف، یعقوب، سلیمان، یونس، ایوب، لیاس و خضر).
پیامبرکشی بنی اسرائیل حتی به زمان حضرت موسی (ع) نیز برمی گردد. گرچه نتوانستند حضرت موسی و هارون را بکشند اما به صراحت نقل تورات، تصمیم کشتن آن دو بزگوار را داشتند، تورات مینویسد:
(... و جمیع بنی اسرائیل بر موسی و هارون هم همه کردند، گفتند که باید ایشان (موسی و هارون) را سنگسار کنیم). (سفر اعداد باب ۱۴ ش۲)
خداوند میگوید چرا با من مخاصمه مینمایید، جمیع شما بر من عاصی شده اید، شمشیر شما مثل شیر درنده، انبیاء شما را هلاک کرده است.( کتاب ارمیاء نبی باب ۲ ش۱۹)
از جمله پیامبرانی که کشته شدند حضرت زکریا (ع) و حضرت یحیی (ع) بودند این دو پیامبر الهی فقط به دلیل منع یهود از اعمال زشت و غیرانسانی سزاوار مرگ شدند. همان گونه که قصد داشتند حضرت هارون جانشین حضرت موسی در غیاب موسی (ع) را به قتل برسانند و برای کشتن حضرت عیسی (ع) چوبههای دار را نصب نمودند.
و چه جنایتی بزرگتر از این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) را شهید کردند! (پس از فتح خیبر، همسر «سلام بن اشکم » غذای سمی برای پیامبر آورد که پیامبر اکرم مدتی بعد به علت همان سمی که از غذا وارد بدن شریف شان شده بود جان به جان آفرین تسلیم کردند.
صهیونیسم
اگر چه واژهی صهیونیسم برگرفته از نام کوهی است که در قدس شریف قرار دارد ودر گذشته نه چندان دور تلاش هایی صورت گرفت تا نام صهیون نخست به بیت المقدس و سپس به سر تا سر فلسطین اطلاق گردد و بعدا نیز به یک جنبش سیاسی که هدف آن تحقق اندیشه سیاسی بر پایی دولت مستقلی برای یهودیان تبدیل شد و به گفتهی تئودور هرتسل در اولین کنگره یهود که در سال ۱۸۹۷ میلادی برگزار شده بود صهیونیسم را در واقع حرکت ملت یهود برای رسیدن به فلسطین دانسته بود . و قبل از او نیز "ناتان پیرنیوم " این واژه را بکار برده بود .اما برخی بر این باورند که نوع حرکت وتلاش این گروه ،با آن دسته از یهودیانی که در طول تاریخ به قتل و جنایت و زیر پا گذاشتن فرامین حضرت موسی (ع)پرداخته و همواره در مورد سرزنش انبیاء زمان خود موضع گرفته و اقدامات غیرانسانی انجام میداده اند، یکسان بوده است و لذا شاید تا قبل از سا ل ۱۸۹۰ که "پیرنیوم" و پس از آن "هرتزل" واژهی صهیونیسم را بکار بردند ،نمی توانستیم واژهی مناسبی برای آن بیابیم ، چرا که معتقدیم بین یهودیان موحد و خداپرست و طایفه قاتل و غاصب و جنایتکار این قوم تفاوتها یی اساسی وجود دارد.
اولین هولوکاست
«ذونواس» آخرین پادشاه حمیر قبیله ای معروف در یمن به آئین یهود درآمد و قبیله حمیر نیز از وی پیروی کرده و به دین یهود گرویدند.
بعد از مدتی به او خبر دادند که گروهی از مردم در سرزمین نجران شمال یمن هنوز به آئین مسیحی هستند. هم مسلکان و اطرافیان ذونواس او را تحریک کردند که مردم نجران را مجبور به پذیرش آئین یهود کند. او به سوی نجران لشکرکشی کرد و مردمان آنجا را جمع کرده ، اصرار نمود که آئین یهود را پذیرا شوند. ولی آنان مردم نجران خودداری کرده و حاضر شدند به شهادت برسند ولی از دین خود دست نکشند.
ذونواس دستور داد خندق و گودال عظیمی کندند و هیزم در آن ریخته و آتش زدند. گروهی از مردم نجران را زنده زنده در آتش سوزاندند و گروهی را با شمشیر مثله و قطعه قطعه کردند به طوریکه عدد کشته شدگان به بیست هزار نفر رسید.
وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْبرُُوجِ، وَ الْیَوْمِ المَْوْعُودِ، وَ شَاهِدٍ وَ مَشهُْودٍ، قُتِلَ أَصحَْابُ الْأُخْدُودِ، النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ، إِذْ هُمْ عَلَیهَْا قُعُودٌ، وَ هُمْ عَلیَ مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شهُُودٌ، وَ مَا نَقَمُواْ مِنهُْمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الحَْمِیدِ
ترجمه تفسیر المیزان: سوگند به آسمان دارای برجهای بسیار، و به روز موعود، و به همه بینندگان آن روز و به خود آن روز که مشهود همه میشود، که هلاک شدند ستمگرانی که برای سوزاندن مؤمنین چاله هایی پر از آتش میساختند، آتشی که برای گیراندنش وسیله ای درست کرده بودند، در حالی که خودشان برای تماشای ناله و جان دادن و سوختن مؤمنین بر لبه آن آتش مینشستند،و خود نظاره گر جنایتی بودند که بر مؤمنین روا میداشتند، در حالی که هیچ نقطه ضعفی و تقصیری از مؤمنین سراغ نداشتند بجز اینکه به خدا ایمان آورده بودند.
دشمنی تاریخی یهود با اسلام
در مدینه منوره پیامبر (ص) پیمان صلحی را با یهود برقرار نمود، اما آنان آن پیمان را بیش از یکبار نقض کردند، و [طایفة یهودی] «بنی قین قاع» به زن مسلمان محجبه ای تجاوز کردند و [طایفه یهودی دیگر] «بنی نظیر» نقشة قتل پیامبر (ص) را کشیدند و [طایفة] «بنی قریظه» در جنگ «احزاب» با پیوستن به گروهها علیه پیامبر (ص) به جنگ پرداختند. در نتیجه پیامبر اکرم (ص) پس از این هجوم و مواجهة رویارو و برتری طلبی و آشوب و خدعه و دسیسه، راهی جز مبارزه با یهود و تبعیدشان از مدینه منوره نیافت تا بدین وسیله مسلمانان از دست آنان آرامش یابند
یهود شکست خورده در «خیبر» گرد آمدند و کینه و حسد در دلهای ساکنان آن منطقه انباشته شد و به تحریک اعراب علیه مسلمین و تقویت حرکت نفاق پرداختند، آنچنان که زنی یهودی به مسموم نمودن پیامبر اکرم (ص) از طریق گوشت گوسفند کباب شده که در آن سم وارد شده بود، دست زد.
اسناد تاریخی دوران حکومت پیامبر(ص) نشان میدهد که تعدادی از یهودیان اطراف مدینه، پس از پیروزیهای سپاه اسلام بر آنان، از روی لجاجت حاضر شدند بمیرند و مسلمان نشوند که تعدادی از آنان به خاطر کارشکنیها و نقض پیمان ها، مجازات شدند و بسیاری نیز به عنوان یهودیان اهل ذمه، تحت حکومت اسلام به زندگی خود ادامه دادند. البته عده زیادی از یهودیان خیبر و بنی قریظه نیز، به خیل مسلمانان پیوستند. به روشنی درمی یابیم که یهودیانی که به اسلام ایمان آوردند کمتر از ده نفر بودند و در واقع اغلب یهودیانی که به مسلمانان پیوستند یهودیان مسلمان نمایی بودند که از آن پس، دشمنی خود را با اسلام با نقاب نفاق آغاز کردند و نقش مخرب خود را با آزادی کامل در جامعه اسلامی ایفا نمودند. یهودی زاده ای که با انواع کینهها و انتقام جوییها به ظاهر مسلمان میشود و تظاهر به دینداری میکند و در میان مسلمین نفوذ مینماید، خطرناک است زیرا میتواند به نام یک مسلمان از همه حقوق اسلامی برخوردار شده، با سیاست نفوذ و ضربه، انواع جاسوسیها را تحقق بخشد، در پستهای کلیدی نفوذ کند و در فرصتهای مناسب ضربههای کاری خود را وارد سازد. این یهودی زادگان مسلمان نما در مدینه به دوستان قدیمی خود یعنی منافقان پس از فتح مکه و منافقان مهاجر پیوستند تا با یاری یکدیگر ضربات مهلکی بر پیکره نظام نوپای پیامبر(ص) وارد آورند. البته دوستی آنان با منافقان مهاجر قدیمیتر و مستحکمتر بود زیرا منافقان مهاجر به سفارش آنان به مسلمانان کم تعداد سالهای اول بعثت پیوسته بودند تا در فرصتهای مناسب توطئههای خود را علیه اسلام اجرا کنند.
آخرین هولوکاست
اکنون فرزندان اصحاب اخدود بر سر کودکان، زنان و مردمان مظلوم غزه آتش سلاحهای مدرن را میریزند و همان میکنند که پدرانشان بر سر مردمان سرزمین نجران آوردند. غافل از آنکه خداوند سرنوشت آنان را در قرآن کریم چنین میفرماید:
و هلاک شدند ستمگرانی که برای سوزاندن مومنین چاله هایی پر از آتش میساختند. آتشی که پر از هیزم بود. در حالیکه خودشان برای تماشای ناله و جان دادن و سوختن مومنین بر لبه آن آتش مینشستند و خود نظاره گر جنایتی بودند که بر مومنین روا میداشتند. در حالی که هیچ تقصیری از مومنین سراغ نداشتند بجز اینکه به خدا ایمان آورده بودند و خداوند عزیز و حمید که آسمانها و زمین از آن اوست در کمین آنهاست و محققاً این ستمگران و همه ستمگران روزگار که مومنین و مومنات را گرفتار میکنند و از کرده خود پشیمان هم نمیشوند، عذاب جهنم در پیش دارند آن هم عذابی سوزاننده است.
استفاده صهیونیستها از انواع مختلف سلاحهای ممنوعه و مخرب در حملات خود به مردم غزه، بمبهای فسفری با دو عامل تشعشع شدید سوزاننده و دمای بالای ناشی از سوختن فسفر که برای رسیدن به دمای سوختن و مشتعل شدن از حجم وسیعی از اکسیژن استفاده میکند، از علل تاثیر مخرب این گونه بمبها و سلاحها بشمار میرود و رژیم صهیونیستی نیز در حملات خود بر علیه فلسطینیان از آن بهره برده است.
اکسید فسفر و تشعشعات سوزان این ماده در دقایق اولیه بمباران و یا انفجار فسفری از دمای بالایی برخوردار است و میتواند با نشستن بر دست و صورت مردم عادی و کودکان موجب سوختگیهای شدیدی شود به گونه ای که پوشش افراد در اثر سوختگی شدید با پوست تن افراد یکی شده و جداکردن لباس آنها جهت درمان را با چالش و مشکلی جدی مواجه میکند.
اکسید فسفر با فرمول "p۲o۵" و ترکیبات ویژه این ماده که بسیاری از آنها در آزمایشگاههای صهیونیستها ساخته شده، در صورت راه یافتن به ساختار داخلی بدن انسان در ترکیب با آب و مواد داخلی بدن تولید اسید کرده و در مرحله اول بینایی و در مراحل بعد کلیه، ریهها و سایر ساختار داخلی بدن را با اختلال و صدمات بسیار جدی همراه میکند.
یکهزار و ۴۵۰ شهید، پنج هزار و ۵۰۰ نفر زخمی و سه میلیارد دلار آسیب به ساختارهای زیربنایی، دستاورد جنگی ۲۲روزه بودکه با حمله به غزه آغاز شد و باحلقه محاصره هر روز تنگ و تنگتر میشود تا مسمانان این خاک نتوانند حتی بازسازی مناطق جنگ زده شان را نظاره گر باشند.
جنگ ۲۲ روزه اسرائیل با مردم فلسطین اشغالی آن قدر ناجوانمردانه بود که نهادهای بین المللی را نیز به واکنش واداشت. سازمان ملل نیز رسما کمیته ای را با عنوان "کمیته حقیقت یاب" مامور رسیدگی به جنایات جنگی اسرائیل کرد.
ابوالفضل کاهه - کارشناس ارشد علوم سیاسی
منابع :
ـ گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین مهدی طائب- تاریخ یهود با تأکید بر قرآن و روایات mouood.org
ـ دکتر مجید گودرزی همان
ـ www.tebyan.net-برادرزادگان یوزارسیف
ـ ترجمه تفسیر المیزان - سوره بروج ایات ۱ تا ۸
ـ fa.wikipedia.org-اخدود نجران
ـ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
ـ آیات ۴-۱۰ سوره بروج
منابع : تفاسیر طبری، نمونه و المیزان
ـ ترجمه قرآن استاد بهاءالدین خرمشاهی
ـ جاثیه/۱۶
ـ مائده/۴۴
ـ مائده/۷۰
ـ توبه/۳۰ و ۳۱
علیه و آله ر. ک: محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام ـ صلّی الله - مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه -تهران، چاپ ۱۳۶۶، ص ۲۳۴ و ۲۳۵
ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲،از ص ۴۹ تا ۵۷
ـ اسلام ، ص ۲۳۰ تا ۲۴۰ -تاریخ پیامبر
ـ بحوث فی الملل و النحل، ج ۱، ص ۷۷ تا ۱۰۵
ـ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۷۹ تا ۵۵۲ و هم چنین ج ۳، ص ۲۱
ـ مائده/۵۱
ـ mouood.org
ـ www.rajanews.com
ـ مهردادیزار عضو هیات علمی دانشگاه امام حسین (ع) در گفتگو با فارس
عوامل ظهور به چیزهایی گفته می شود که زمینۀ ظهور امام زمان (عج) را فراهم می کند و از علل ظهور آن حضرت محسوب می گردند. دربارۀ آن باید گفت: هر چند عامل اصلی ظهور امام زمان (عج) "ارادۀ الهی" است، ولی آنچه که انسان ها به عنوان زمینه سازی ظهور، می توانند انجام دهند، ازبین بردن زمینه هایی است که موجب غیبت آن حضرت شده و ایجاد آمادگی در خود است. این آمادگی نیز با انجام وظایف و تکالیفی که بر عهدۀ آنهاست به ویژه تکالیف زمان غیبت مثل: انتظار فرج، دعا، صبر، خودسازی، رشد فکری، اجتماعی به دست می آید. البته این آمادگی باید متناسب با پذیرش حکومت جهانی باشد؛ یعنی عمومیت داشته و گسترده باشد و افکار عمومی برای تأیید و پشتیبانی ایشان مهیا باشند.
هر چیزی که در ظهور امام زمان (عج) نقش دارد و از علل ظهور آن حضرت محسوب می گردند عوامل ظهور محسوب می شوند. در بارۀ آن باید گفت: هر چند عامل اصلی ظهور امام زمان (عج) "ارادۀ الهی" است، ولی آنچه که انسان ها به عنوان زمینه سازی ظهور می توانند انجام دهند، ایجاد آمادگی در خودشان است؛ چون هر انقلاب و نهضتی که برای هدف معینی به وجود می آید، در صورتی پبروز است که زمینه های آن از هر جهت فراهم باشد، در غیر این صورت انقلاب با شکست روبرو خواهد شد.
قیام امام زمان (عج) از این قاعده مستثنی نیست و در صورتی می تواند پیروز شود که شرایط آن فراهم گردد.[1]
پس آمادگی مردم از علل و عوامل مهم ظهور است؛ یعنی عموم مردم خواستار آن حضرت باشند و افکار عمومی برای تأیید و پشتیبانی ایشان مهیا باشد. به عبارت دیگر باید عوامل اختیاری و قابل تغییر غیبت آن حضرت را بر طرف نمود.
توضیح این که بر اساس آنچه در روایات، در بارۀ عوامل غیبت آمده، برخی از آنها در اختیار ما نیست و قابل تغییر نمی باشد مانند:
1. بیعت کسی بر عهدۀ آن حضرت نباشد.[2]
2. محافظت ایشان از خطر کشته شدن.[3]
3. آزمایش الهی.[4]
4. علل ناشناخته؛ چنان که بعضی از روایات بیانگر این نکتهاند که امامان معصوم از علت اصلی غیبت آگاه اند، اما مأمور به بیان آن نیستند. لذا سر بسته و به طور اجمال حکمتهایی از آن را بیان کرده اند. دلیل این ادّعا روایت عبداللّه بن فضل هاشمی از امام صادق (ع) است که امام به وی فرمود: برای صاحب امر غیبتی است که چاره ای از آن نیست. هر مبطلی در آن شک می کند. به او گفتم: فدایتان شوم، (غیبت) برای چیست؟ فرمود: برای امری که اجازۀ کشف آن را برای شما نداریم. گفتم: حکمت غیبت او چیست؟ فرمود: حکمت غیبت او همان حکمت غیبت حجتهای خداوند قبل از اوست. حکمت آن کشف نمی شود، مگر بعد از ظهور او. همان طور که حکمت سوراخ کردن کشتی و کشتن پسر و برپایی دیوار توسط حضرت خضر برای حضرت موسی (ع) کشف نشد مگر هنگام جدایی آنها.[5]
روشن است که این عوامل در اختیار انسان ها نیست تا بتوانند تغییر دهند.
اما برخی دیگر از عوامل غیبت قابل تغییر است. چنان که در برخی از توقیعات شریفه به این مسئله اشاره شده است که بیوفایی مردم و گناهان آنان زمینه ساز غیبت حضرت حجت شده است.
"اگر خداوند به شیعیان ما توفیق همدلی در وفای به عهدی که بر ایشان است عنایت می فرمود مبارکی دیدار ما برای ایشان به تأخیر نمی افتاد و در سعادت مشاهده ما با معرفتی شایسته و درست شتاب میشد. چیزی ما را از ایشان محبوس نکرده است، مگر اعمال ناخوشایند و ناپسندی است که از آنها به ما میرسد".[6]
مضمون این توقیع آن است که بیوفایی شیعیان نسبت به عهد و پیمان با آن حضرت موجب طولانیتر شدن غیبت و حرمان از وصال شده است. پس همدلی شیعیان در وفای به عهد [آن حضرت] میتواند عاملی برای تعجیل در ظهور باشد.[7]
علاوه بر این مطالب باید توجه داشت که مردم در عصر غیبت، افزون بر تکالیف عمومی، در خصوص مسئلۀ غیبت وظایفی بر دوش دارند که با انجام آنها ضمن وصول به اجر و ثواب، گام هایی نیز در زمینۀ ظهور برخواهند داشت که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
الف- صبر:
در روایتی امام رضا (ع) میفرماید: چه قدر نیکو است صبر و انتظار فرج. آیا نشنیدی این سخن خداوند را که: "فارتقبوا اِنّی معکم رقیب". و این سخن او که: فانتظروا اِنّی معکم من المنتظرین. منتظر باشید من هم با شما در انتظارم. همانا فرج پس از ناامیدی میآید و کسانی که قبل از شما بودند صبورتر از شما بودند. [8]
تعبیر "علیکم بالصبر" صراحت دارد، در این که وظیفۀ شیعیان در عصر غیبت، صبر بر فراق است. البته روشن که صبر به معنای استقامت داشتن در اعتقاد و عمل و طی نمودن خط و مکتب آن حضرت است.
ب- انتظار:
هر چند از روایت بالا وظیفه انتظار نیز به خوبی معلوم میشود، ولی دربارۀ انتظار باید گفت: پیامبر و ائمۀ اطهار با تأکید بسیار بر این امر پای فشردهاند. در روایتی از پیامبر (ص) میخوانیم که فرمود: برترین اعمال امت من انتظار فرج است.[9]
علی(ع) در پاسخ کسی که از وی پرسید: کدام عمل نزد خداوند محبوبتر است؟ فرمود: انتظار فرج.[10]
امام صادق (ع) میفرماید: نزدیکترین حالت بنده به خداوند و راضیترین چیز نزد او این است که هرگاه حجت خدا از آنها پنهان شود و برایشان ظاهر نشود و از آنها پوشیده شود و مکانش را ندانند در این هنگام صبح و شام منتظر فرج او باشند[11].
روشن و بدیهی است که انتظار بر دو قسم است: انتظار تکوینی و انتظار تشریعی.
در انتظار تکوینی، منتظر بودن بیشتر به شکل منفی و همراه با سستی صورت میگیرد، اما انتظار تشریعی، پویا و همراه با علم و عمل است. مؤید این سخن، کلام امام سجّاد(ع) است که میفرماید: منتظران ظهور او برترین اهل هر زمانند؛ زیرا خداوند متعال به آنها عقل و فهم و شناختی عطا فرموده است که غیبت در نزد آنان به منزلۀ مشاهده گردیده است. آنان را در آن زمان به منزلۀ مجاهدان با شمشیر در کنار رسول خدا (ص) قرار داده است. آنان حقیقتا خالصند و شیعیان راستین و دعوت کنندگان به دین خدا در پنهان و آشکارند.[12]
منتظر واقعی در بعد علمی، آن چنان معرفتی دارد که غیبت برای او همانند مشاهده است؛ یعنی در شناخت امام زمان خود، شک و تردید ندارد و در بعد عملی آشکارا و نهان به دعوت و تبلیغ مشغول است.
اگر منتظر منفی دست بر دست میگذارد و به بهانه این که کاری از ما ساخته نیست و کاری برای زمینه سازی ظهور نمی کند، منتظر مثبت شب و روز بر علم و معرفت و عمل خود می افزاید، خود را آمادۀ ظهور مینماید، و تلاش دارد تا خود را از سنخ منتظر کند.
چکیدۀ سخن آن که در انتظار مثبت ایمان به غیب، گرایش به عدالت، تنفر از ظلم، اعتراف به حق و دعوت به خیر و صلاح نهفته است.
ج- دعا:
در برخی روایات عمده ترین وظیفۀ عصر غیبت را دعا دانستهاند. از جمله در توقیع اسحاق بن یعقوب که به وسیلۀ محمد بن عثمان دریافت شده است، فرمود: برای تعجیل در فرج زیاد دعا کنید... .[13]
د- انقطاع:
در روایتی از امام صادق (ع) میخوانیم که فرمود: "همانا این امر (ظهور مهدی) نمی آید شما را مگر پس از ناامیدی".[14]
در روایت دیگری امام رضا (ع) میفرماید: "همانا فرج پس از ناامیدی میآید و کسانی که پیش از شما بودند صابرتر از شما بودند"[15].
این بدان معناست که تا انسان چشم امید به قدرتهای غیرالهی داشته باشد، عطش عدالت مهدوی در او وجود ندارد و آن گونه که بایسته و شایسته است، مهدی جو و مهدی خواه نخواهد بود.
شاید به همین جهت یکی از نشانه های آغاز انقلاب امام زمان، فراگیری ظلم و جور در جهان بیان شده است. این مطلب را از دو راه می توان ثابت کرد:
1. پبامبر گرامی فراگیری ظلم و جور را، نشانۀ آغاز انقلاب دانسته و در حدیثی که محدثان اسلامی نقل کرده اند، فرموده است: زمین را پر از قسط و عدل می کند، چنان که از ظلم و جور پرگردد.[16]
2. فشار و اختناق هرگاه از حدّ بگذرد، مایۀ انفجار می گردد. انفجارهای اجتماعی، مانند انفجار های مکانیکی است که در درجۀ معینی از فشار، انفجار رخ می دهد. در حقیقت گسترش فساد به وسیلۀ ضحاکان زمان، انقلاب را نزدیک تر می کند، در نتیجه بذر های انقلاب را آبیاری می نماید، تا لحظه ای که بحران به اوج خود برسد و انقلاب صورت پذیرد. البته ، باید توجه داشت که صرف گسترش فساد کافی نیست، بلکه رشد آگاهی هم در این زمینه لازم است.
مقصود از بالا رفتن سطح آگاهی، این است که انسان ها، به موقعیت و ارج وجود خود پی ببرند و تحمل ظلم و فساد را زندگی ننگین و مرگباری تلقی کنند که شایستۀ مقام انسان نیست. آن گاه با ارزیابی شرایط و امکانات خود و ستم قدرت های طاغوتی، بذر انقلاب را در سرزمین مستعد و آماده بپاشند و از راه های گوناگون، در آبیاری آن بکوشند. ناگفته پیداست، تا زمانی که در توده ها چنین آگاهی پدید نیاید و انسان ها بر ارزش خود واقف نگردند و امکانات خود و طرف را درست نسنجند، انقلاب کوری رخ می دهد که نمی تواند، مصالح مردم را تضمین کند.
به عبارت روشن تر، برای تحقق یک انقلاب، تنها گسترش فساد و یا وجود یک رهبر لایق کافی نیست، بلکه علاوه بر این، آمادگی روحی و فکری لازم است که مردم در موقع مناسب بهای انقلاب را که همان ایثارگری و شهادت در راه هدف است، بپردازند. در غیر این صورت، سستی، تنبلی و اکتفا به وضع موجود، در روح جامعه لانه می گزیند، و اندیشۀ انقلاب به ذهن آنان راه پیدا نمی کند و با تمسک به منطق "موسی به دین خود، عیسی به دین خود"، و یا "هر کس باید گلیم خود را از آب بیرون ببرد"، "من چه کار به کار دیگران دارم" و امثال این جملات، وضع موجود را که توأم با یک نوع راحت طلبی است، بر قیام و انقلاب و تحمّل زندان و شکنجه و قتل و اعدام ترجیح می دهد.[17]
علاوه این که برای تحقق قیام حضرت مهدی (عج)، یک ارتش مهیّا و نیروی ضربتی کارآمد لازم است که پشت سر امام (عج) ایستاده و گوش به فرمان وی باشد. از این جهت باید در جهنم سوزان ظلم و جور و فساد و تبعیض، افراد فداکاری پرورش یابند، تا پیام آور بهار عدالت باشند. این گروه باید به نیروی ایمان و تقوا مجهز گردند، و جانباز و فداکار باشند.
به طور خلاصه، گسترش فساد و ظلم، اگر منجر به "انظلام"؛ -یعنی پذیرش ظلم و ستم- بشود، هیچ گاه زمینۀ قیام علیه آن نخواهد شد. بلکه تنها در صورتی مفید است که مقدمه مبارزه در جهت تحقق عدالت و نیکی باشد. بدیهی است که این مقدمه نیز هیچ گاه عملی نخواهد شد، مگر زمانی که مردم، بدی ظلم را بدانند و در برابر آن، مظاهر صلاح و تقوای فردی و اجتماعی را نیز بشناسند و تنها راه این شناخت، دعوت مردم به سمت صلاح و تقواست.
احادیث فراوانی داریم که گروهی در زمان های مختلف با حرکت های اصلاح گرانه در جوامع بشری، زمینه ساز ظهور حجت خواهند بود. این احادیث در برخی از کتاب ها گرد آمده است.[18]
در این جا به یکی از این احادیث اشاره می کنیم: صاحب کشف الغمة از پیامبر (ص) نقل می کنند که فرمود: "مردمی از مشرق خروج می کنند و برای حضرت مهدی زمینه سازی می کنند".[19]
ه- تقوا و دوری از گناه:
در احادیثی که پیامبر (ص) و ائمۀ اطهار (ع)، وظایف منتظران را معین کرده اند، همه جا سخن از تقوا، ورع، عفاف، صلاح، سداد، دوری از گناه و قرب به خداست. به عنوان نمونه، امام صادق (ع) فرمود: "هر کس خوشنود می شود که از اصحاب قائم (ع) باشد، پس باید منتظر باشد و به ورع و اخلاق نیکو عمل کند، در حالی که منتظر است. اگر چنین شخصی، پیش از ظهور حضرتش بمیرد، اجر او مانند کسی است که زمان ظهور آن حضرت را درک کرده است. پس (در جهت نیکی ها) بکوشید و منتظر باشید. (این انتظار) گوارا باد بر شما ای گروه رحمت شده".[20]
علمای گذشتۀ ما، دربارۀ وظایف و تکالیف منتظران در زمان غیبت، کتاب هایی مستقل نوشته یا فصولی از کتاب های خود را اختصاص داده اند، مانند کتاب "نجم الثاقب" تالیف مرحوم حاج میرزاحسین نوری (متوفی 1327)، دو کتاب "مکیال المکارم" و "وظیفه مردم در زمان غیبت امام زمان (ع)" تالیف مرحوم میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی (متوفی 1348). در این کتاب ها و مشابه آنها تنها بر اساس روایات ائمه (ع) به عوامل ظهور و وظایف منتظران اشاره شده است، البته از نظر عقلایی نیز میتوان گفت: تشکیل حکومت جهانی با آن عظمت و شکوه، به صورت دفعی هر چند محال نیست، اما دلیل عقلی یا نقلی معتبر بر چنین وقوعی نداریم. هر چند ممکن است خود ظهور به دلیل عدم توقیت (بیان نشدن وقت)، به طور "دفعی" و ناگهانی صورت گیرد، اما قطعا نمیتوان گفت بدون هیچ زمینه ای انجام میشود.
شهید مطهری مینویسد: بعضی از علمای شیعه که به برخی از دولتهای شیعی معاصر خود حسن ظن داشته اند، احتمال دادهاند که دولت حقّی که تا قیام مهدی موعود ادامه خواهد یافت، همان سلسله مورد نظر باشد.[21]
این سخن بیانگر آن است که علمای شیعه به حکومت زمینه ساز عقیده داشته اند و این یک امر طبیعی است؛ چرا که وقتی انسان منتظر مهمان عزیزی باشد، سعی میکند فضا و مکان و استقبال کنندگان را در حد امکان، با مقام فرد منتظر کاملاً همانند کند. چگونه ممکن است فرد منتظر، در انتظار کسی باشد که به دلیل اجرای عدالت، پیاده کردن احکام الهی و جلوگیری از فحشا، محکوم دادگاه او و طعمۀ شمشیر وی باشد؟
آیت اللّه مکارم شیرازی، دربارۀ آمادگی های لازم برای حکومت جهانی می نویسد: برای این که دنیا چنان حکومتی را پذیرا باشد، چند نوع آمادگی لازم است:
1. آمادگی فکری و فرهنگی؛ یعنی سطح افکار مردم جهان آن چنان بالا رود که بدانند مثلاً مسئلۀ "نژاد" یا "مناطق مختلف جغرافیایی" مسئلۀ قابل توجهی در زندگی بشر نیست و تفاوت رنگها و زبانها و سرزمین ها نمیتواند بشر را از هم جدا سازد.
2. آمادگی اجتماعی؛ مردم جهان باید از ظلم و ستم و حکومت های موجود خسته شوند، تلخی این زندگی مادی و یک بعدی را احساس کنند و حتی از این که ادامۀ این راه یک بعدی ممکن است در آینده مشکلات کنونی را حل کند، مأیوس گردند.
3. آمادگیهای تکنولوژی و ارتباطی؛ بر خلاف آنچه بعضی میپندارند که رسیدن به مرحلۀ تکامل اجتماعی و رسیدن به جهانی آکنده از صلح و عدالت، تنها با نابودی تکنولوژی جدید امکانپذیر است، وجود این صنایع پیشرفته نه تنها مزاحم یک حکومت عادلانه جهانی نخواهد بود، بلکه شاید بدون آن وصول به چنین هدفی محال باشد. سپس می افزاید معجزه، استثنایی است منطقی در نظام جاری طبیعت، برای اثبات حقانیت یک آیین آسمانی، نه برای ادارۀ همیشگی نظام جامعه.[22]
4. آمادگیهای فردی؛ حکومت جهانی قبل از هر چیز نیازمند عناصر آماده و با ارزش انسانی است تا بتواند بار سنگین چنان اصلاحات وسیعی را به دوش بکشد.
این در درجۀ اوّل نیاز به بالا بردن سطح اندیشه، آگاهی، آمادگی روحی و فکری برای پیاده کردن آن برنامۀ عظیم را دارد. منتظر واقعی برای چنان برنامه مهمی نمیتواند نقش تماشاچی داشته باشد.[23]
.....................................................
پی نوشت:
[1] ابراهیم امینی، دادگستر جهان، ص 294، زمینهسازی ظهور حضرت ولی عصر علیهالسلام، محمد فاکر میبدی.
[2] رک: صافی گلپایگانی، لطف اللّه، منتخب الاثر، ص 334.
[3] رک: بحارالانوار، ج 52، ص 97.
[4] همان، ص 98.
[5] «ان لصاحب الامر غیبة لا بد منها، یرتاب فیها کل مبطل، فقلت له: و لم جعلت فداک؟ قال لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم، قلت: فما وجه الحکمة فی غیبة؟ فقال: وجه الحکمة فی غیبة وجه الحکمة غیبات من تقدمه من حجج اللّه تعالی ذکره، ان وجه الحکمة فی ذلک لا ینکشف الا بعد ظهوره، کما لا ینکشف وجه الحکمة لمّا أتاه الخضر( علیهالسلام ) من خرق السفینة، و قتل الغلام و اقامة الجدار، لموسی (علیهالسلام) الا وقت افتراقها». رک: همان، ص 91، و 113.
[6]«و لو ان اشیاعنا وفقهم اللّه علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا، علی حق المعرفة و صدقها منهم بنا فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه و لا نؤثره منهم». رک: همان، ج 53، ص 177، و الزام الناصب، ج 2، ص 467
[7] « لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا». در سعادت دیدار ما شتاب میشد
[8] «ما احسن الصبر و انتظار الفرج، اما سمعت قول الله تعالی «فارتقبوا انی معکم رقیب» و قوله عزوجل: «فانتظروا انی معکم من المنتظرین، فعلیکم بالصبر، فانه انما یجییء الفرج علی الیأس و قد کان الذین من قبلکم اصبر منکم».
همان، ج 52، ص 129
[9] «افضل اعمال امتی انتظار الفرج». همان ، ص 122
[10] «ای الاعمال احب الی اللّه عزوجل؟» فقال: «انتظار الفرج». همان
[11] «اقرب ما یکون العبد الی اللّه عزوجل و ارضی ما یکون عنه اذا افتقدوا حجة اللّه فلم یظهر لهم و حجب عنهم فلم یعلموا بمکانه... فعندها فلیتوقعوا الفرج صباحا و مساءً». همان،ص95
[12] «المنتظرون لظهوره افضل اهل کل زمان، لان اللّه تعالی ذکره، اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغیبة عند هم بمنزلة المشاهدة، و جعلهم فی ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله بالسیف، اولئک المخصلون حقا، و شیعتنا صدقا، و الدعاة الی دین اللّه سرا و جهرا » همان،ص 122
[13] «و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم».الاحتجاج ج2 ص 471 .
[14] «ان هذا الامر لایأتیکم الا بعد ایاس...، رک: بحارالانوار، ج 52، ص 111.
[15] «فانه انما یجییء الفرج علی الیأس و قد کان الذین من قبلکم اصبر منکم». رک: بحارالانوار، ج 52، ص 129 و 110.
[16] «یملا الارض قسطاً و عدلا کما مُلئت ظُلما وجورا». الاحتجاج، ج1، ص 69.
[17] باید توجه نمود که مدت هاست که فساد، جهان را فرا گرفته است. فساد ابر قدرت ها در بسیاری از مناطق جهان –بویژه آفریقا و آسیا- به شدیدترین وضع رسیده است. از روزی که غرب، اندیشه تسلط بر شرق را در سر پرورانده، هر روز در نقاط مختلف جهان، بر مظالم خود افزوده و میلیون ها نفر را در بند کشیده است. تنها بررسی وضع کشورهای استعمارزدة افریقا و جنوب آسیا سند روشن و گویایی بر این مطلب است.
[18]برای اطلاعات بیشتر ر.ک: کامل سلیمان، روزگار رهای. ؛ ترجمه علی اکبر مهدی پور، ج 2، ص 1034 الی 1062.
[19]کشف الغمة فی معرفة الائمه، ج 3، ص 267 معجم احادیث الامام المهدی، مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1411 ق، ج 1، ص 387ی،
[20]«من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر. فان مات وقام القائم بعده، کان له من الأجر مثل أجر من أدرکه. فجدوا وانتظروا هنیئاً لکم ایتها العصابة المرحومة». بحارالانوار، 52/140، به نقل از غیبت نعمانی.
[21] ر.ک: مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی، ص 68.
[22] مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی علیهالسلام ص 80 تا 83.
[23] همان،ص 100
1- علاقه به امام زمان باید جمعی باشد:
در دعای عهد داریم که: «اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْمَهْدِیَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَات»، به امام زمان ابلاغ کن، از طرف چه کسی؟ «عَنْ جَمِیعِ» از طرف همه مؤمنین و مؤمنات «عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَات» این خودش یک مطلب مهمی است.
2- امام جهانی باید مریدش هم جهانی فکر کند:
وقتی زیارت میرویم بگوییم که این زیارت به نیابت از همهی مؤمنین و مؤمنات. صدقه میدهیم بگوییم دفع بلا از همهی مؤمنین و مؤمنات بشود نگوییم خدایا، مؤمنینی که در این مسجد نماز خواندند بیامرز. حالا مؤمنینی که در مسجد دیگر نماز خواندند چه؟ همه را بگو.
چرا میگویی: خدایا کسانی که در این هیأت سینه زدهاند. چقدر تنگ نظر هستی! چقدر فکر کوچک است. مگر تو منتظر امام بین المللی نیستی؟ امام جهانی باید مریدش هم جهانی فکر کند. کسی که منتظر اصلاح عمومی است، باید خودش هم عمومی فکر کند. خودم و بچهام و هیأتام و مسجدم و برایش هیچ فرقی نکند. «عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَات»
3- علاقه به امام زمان ارواحنا له الفداء بدون مرز است:
این علاقه بدون مرز، از کجای دعای عهد فهمیده میشود؟ این جمله که میگوید: «فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا» در مشرقها و مغربها، «وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا» زمینهای هموار و کوهستانی، «وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا» دریا و خشکی، ببینید این دعا چقدر سازنده است. چه اصراری داریم که بگوییم من چه هستم و من چه هستم؟ همه، دریا و خشکی. سطحی و کوهستانی، مشرق و مغرب، علاقه بدون مرز. خیلی قشنگ است.
4- شریک کردن والدین در دعا و زیارت برای امام زمان ارواحنا له الفداء:
در دعای عهد میگوییم ای امام زمان سلام میکنم از طرف خودم، و از طرف «والِدَیَّ» پدر و مادرم و «وُلدی» فرزندانم؛ یعنی هم نسل گذشته، هم نسل آینده را در نظر میگیریم.
5- چه مقدار به امام زمان ارواحنا له الفداء صلوات بفرستیم:
این دعا میگوید که: «وَ زِنَةَ عَرْشِ اللَّه وَ مِدَادَ کَلِمَاتِه» به مقدار وزن عرش خدا و به مقدار کلمات الهی، «وَ مُنْتَهَى رِضَاه» به اندازه آخرین درجهی رضایت او، «وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ کِتَابُهُ» به عدد آنچه کتاب شمارش کرده، «وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُه» به عدد علمت، یعنی مهدی جان! ای امام زمان، سلام بر تو به عدد وزن عرش، به عدد هرچه که نوشته شده، به عدد هرچه خدا بر آن علم دارد... به تو سلام و درود میفرستم.
6- اعلام هر روزه علاقه به امام زمان:
یک کسی هرروز زنگ میزند که آقا دوستت دارم. میگوید: «اللَّهُمَّ أُجَدِّدُ لَهُ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی کُلِّ یَوم» مهدی جان، امروز و هر روز، «اُجَدِّدُ» یعنی بیعتم را تجدید میکنم.
7- علاقه رو به رشد:
علاقهی رو به رشد، یعنی چه؟ میگوید: «عَهْداً» بعد از عهداً میگوید «وَ عَقْداً» بعد از عقداً میگوید «وَ بَیْعَةً» الله اکبر! چه خبر است؟ مهندسیاش را میبینید.
عهد یعنی تعهد، در دعای عهد میگوییم: ای امام زمان سلام و صلوات بر تو، این سلام من عهد است. یعنی با تو تعهد میکنم. تعهد میکنم یعنی قرار میگذارم بین خودم و خدا، بعد میگوید: «عهد» کم است. پررنگش کن، «عقد». دو نفر ممکن است با هم عهد ببندند، وعده داشته باشند، اما به هم گره نخورند. «عقد» یعنی گره. ممکن است عهد باشد، عقد هم باشد، اما تسلیم نباشد. میگوید: «وَ بَیْعَةً»، تسلیم است. یعنی باز هم پررنگش میکند. «عهداً» تعهد با حضرت مهدی ارواحنا له الفداء، «عقداً» عقد با امام زمان ارواحنا له الفداء، «وَ بَیْعَةً» بیعت کنید با او و تسلیم شوید.
8- علاقه افتخارآمیز:
چقدر خوب است این تابلو شود. علاقه حتمی، میگوید: «فِی رَقَبَتِی» یعنی به گردن من، «رَقَبَ» یعنی گردن. ممکن است کسی علاقه داشته باشد ولی افتخار نکند. میگوید: نه، علاقه افتخار آمیز.
9-علاقه همراه با همه مراحل:
در دعای عهد میگوید: «وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْیَاعِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ» تمام مراحل حضور را داشته باشم. آخر گاهی وقتها انسان یک کسی را دوست دارد در حدی که مثلاً یک میلیون به او وام بدهد. ولی میگوید: همسفر باشم، میگوید: نه، همسفر نه، بابا این پول را بگیر و خودت برو. عقب ما نیا. گاهی یک کسی میگوید: عقب من بیا، پولت نمیدهم اما میخواهی بیایی در ماشین سوار شو تو را ببریم. یعنی از یک جهت یک جایی پررنگ است، یک جایی کمرنگ است.
دعا میگوید: خدایا قرار بده مرا «أَنْصَارِهِ»، «وَ أَشْیَاعِهِ»، شیعه یعنی دنباله رو یعنی من دنبال تو هستم، «انصار» و نصرت در جایی است که نیاز به کمک هست. «وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ» از تو دفاع میکنم. اگر کسی بگوید بالای چشمت ابرو است، برخورد میکنم. «وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ» ما اجازه نمیدهیم که کسی جسارت کند. غیرت دینی داریم. تعصب داریم و افتخار هم میکنیم. اینکه میگویند: تعصب بد است.
آدم متعصبی است، تعصب در کار شخصی بد است. تعصب روی لهجه، فارس از فارس، ترک از ترک، لر از لر، عرب از عرب، عجم از عجم، این تعصبها بد است. یعنی به خاطر لهجه کمکش میکنم. به خاطر همشهری گری تعصب میکنم.
در انتخابات میگویم چون این همشهری من است. فامیل من است. همسایه من است. این تعصبها بد است. اما اگر فهمیدی یک چیزی حق است، دیگر، باقیها باطل است. آنجا که حق است باید تعصب داشته باشی. انحصار طلبی در حق خوب است. اولین انحصار طلب، خود خداست. چون میگوید: «لا اله» هیچکس را قبول ندارم، «الا الله»! جز خدا، باقیها را دور بریز.
10- علاقه عاشقانه:
در دعا میگویی: «طَائِعاً غَیْرَ مُکْرَهٍ» یعنی مهدی جان، من که در دعای عهد با تو سلام میکنم، از روی عشق زیارت میکنم نه روی اکراه!
11-علاقه و عمل در خط رضایت او:
«عَلَى طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِک» یعنی مهدی جان من را از شیعیان قرار بده، منتها طبق آن چیزی که تو گفتی. هر استقامتی مهم نیست. استقامتی مهم است که «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/۳۰) استقامت براساس الله باشد. این مهم است. «کَما أُمِرْت» (هود/۱۱۲) یعنی همانطور که مأمور هستی. یعنی طبق امر ما استقامت کن نه طبق یکدندگی و لجبازی و سلیقه. اگر کسی یک سلیقهای داشت و روی سلیقهاش هم استقامت کرد، این استقامت نیست، یکدندگی است.
استقامتی ارزش دارد «کَما أُمِرْت»، که طبق مأموریت باشد. استقامتی ارزش دارد که در خط خدا و رسول خدا و ولی خدا باشد: «عَلَى طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِک»
حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی